عکس یلدامون
نرگس مقیمی
۶۷۰
۶۰۴

یلدامون

۳ دی ۰۰




🥰♥️فصل 6
ادامه زیر پست کیک


+یعنی الان دیگه مال خودمی؟

تا میخواستم جواب بدم
یکی از اون دخترا گفت:سلام سهیل جان خوبی چه خوشتیپ شدی شیطون
چشمک زد

چی این چی گفت؟
چشمکم زد!


+سلام خانم جلالی ممنون


دختره باز گفت:دیگه به دوست دخترت اومدی مارو محل نمیدی


این کیه؟ چرا اینجوری حرف میزنه

+خانم جلالی  اولا لطفا حد خودتون رو بدونین دوما دوست دخترم نیستن همسرمن

دختره ساکت شد

_این کی بود؟ چرا چمشک زد؟ شیطون یعنی چی! مارو محل نمیدی یعنی چی؟

دختره شنید و دوباره زر زد:شوهرتو سفت بگیر از دست نره

رو به سهیل گفت میبینمت عشقم



چی یعنی چی اینجا چخبره


سهیل یهو داد زد ببند اون دهنتو زنیکه ای هرزه


بلند شدم و به سمت در کافه رفتم

هیچی نمیدیدم هیچی نمیشنیدم فقط اشک میریختم


صدای محوی از سهیل میومد که می‌گفت
نازلی خانومم وایستا توضیح میدم
نازلی وایستا
دنبالم میومد و من با تمام توان میدویدم
نمیدونستم مقصدم کجاست سریع یه تاکسی گرفتم آدرس خونه فریباشون رو دادم


رسیدم زنگ رو زدم

صدای فریبا از پشت آیفون اومد
نازلی تویی قربونت برم چرا مثل ابر بهار گریه میکنی بدو بیا تو ببینم چیشده

درو زد رفتم تو
دیدم مامانش و باباش و داداشش نشستن تو سالن ولی اهنست ندادم خودمو انداختم تو بغلش و با تمام توان گریه کردم

فقط اشک ریختم و گفتم فریباااااااااااااااا
داد میزدم و میگفتم فریبا از سهیل توقع نداشتم
دختره چمشک زد.... گفت عشقممممم کجای دنیا برم بگم

فریبا :دورت بگردم چیشده
چیشده قربونت برم


مامان فریبا آب آورد
خوردم یکم آروم شدم
توی آینه دیدم ریمل هام با اشکام قاطی شده کل صورتم سیا شده

فرید و بابای فریبا با نگرانی نگا می‌کردن

_فریبا دیدی چیشد دیدی؟

فریبا+چیشده نازلی بگو چیشده آبجی

کامل ماجرا رو توضیح دادم و اشک ریختم نرفتم تو اتاق حرف بزنم خانواده فریبا خیلی فهمیده بودن دلم میخواست بدونن تا بگن چیکار کنم


_فریبا چطور میتونم ببینم کسی که همه زندگیم شده یکی دیگه بهش میگه عشقم چشمک میزنه


فرید _نازلی خانم گفتین وقتی دختره اونجوری گفت سهیل گفت هرزه؟؟

_آره

فرید روانشناسی، میخونه میدونم میتونه کمک کنه

فرید _زود قضاوت کردی خانوم محترم


_چرا؟


فرید _اول اینکه گوشیتو چک کن ببین سهیل زنگ زده یا نه

گوشیمو از کیفم درآوردم دیدم 18 تماس بی پاسخ از سهیل دارم
23 تا پیام


_آره 18 بار زنگ زده و 23 تا پیام داده سمیرا و نگین و نیما هم زنگ زدن

فرید  _خب اول پیام هاشو بخون تا بگم


_نوشته نازلی جوابمو بده
نازلی کجایی دورت بگردم باور کن اینجور که تو فک میکنی نیست
برات توضیح میدم
نگران شدم نازلی جوابمو بده دختر
نازلی اون دختره اومده بود شرکت واسه استخدام منشی من بهش جواب رد دادم حرصش گرفت
میخواست تلافی کنه باور کن هیچی نبوده زود قضاوت کردی



بقیشم همین حرفارو زده


فرید_دیدی زود قضاوت کردی؟

فریبا_اخه دختر این چه کاری بود


خاله عاطفه _ حالا هم چیزی نشده زنگ زد جواب بده بگو برات توضیح بده و بعدشم آشتی کن


_خاله اصلا اون دختره مقصر سهیل چرا نزد تو دهنش سهیل چرا وقتی اون چشمک زد هیچی نگفت اصلا چرا باید با این همه دختر سر و کار داشته باشه

کلی حرف زدم با خاله اینا بعدشم گفتم دیگه دیره برم خونه


فرید _نازلی خانم من میرسونمتون

_زحمتتون میشه مرسی با اسنپ میرم


فرید_این چه حرفیه آبجی شماهم مث فریبایی واسه من

_پس بریم داداش فرید


فریبا _داداشمم دزدیدی وای وای


بعد از شوخی با فریبا راه افتادیم سمت خونه فرید کلی نصیحت کرد






...